شوخی و فکاهی با علوم به خصوص ریاضیات و فیزیک

.....................



شوخی و فکاهی با علوم به خصوص ریاضیات و فیزیک

اعداد اول

از يك رياضي دان ، مهندس و فيزيك دان مي خواهند تا بررسي كنند آيا تمام اعداد فرد اولند.
رياضي دان مي گويد:3 اول است ، 5 اول است ،7 اول است ولي 9 اول نيست.پس يك مثال نقض داريم و قضيه درست نيست.
مهندس مي گويد: 3 اول است ، 5 اول است ، 7 اول است ، 9 اول است ، 11 اول است.خوب همه ي اعداد فرد اول هستند.
فيزيك دان مي گويد: 3 اول است،5 اول است،7 اول است،9 خطاي آزمايش است ،11 اول است و خوب با دقتي كه داريم ، مي توانيم بگوييم همه ي اعداد فرد اولند.

 

توپ قرمز پلاستيكي

توپ قرمزي را به رياضي دان ، فيزيك دان و مهندسي مي دهند تا حجم آن را تعيين كنند.
رياضي دان شعاع آن را با خط كش محاسبه مي كند.
فيزيك دان توپ را در يك ظرف مدرج آب مي اندازد و...

مهندس بعداز كمي فكر:"برم ببينم مي تونم جدول حجم توپ هاي قرمز را پيدا كنم".

 

 

یک فیزیکدان، یک ریاضی دان و یک آموزگار با هم شبی را در کلبه ای سر می کنند.
نیم شب کلبه آتش می گیرد. آموزگار تند می گریزد و جان بدر می برد. فیزیکدان از
زبانه های آتش به هیجان می آید و دنبال دماسنج می گردد و در آتش جان می دهد.
ریاضی‌دان از خواب بیدار شده چشمانش به کپسول آتش خاموش کن می افتد، و
چشمهایش را دوباره فرومی بندد و خوابش را دنبال می کند، چرا که برای آن پرسمان،
پاسخی روشن هم هست.

 

 

 

جهنم گرمازاست يا گرماگير؟

جواب يك دانشجوی دانشگاه واشينگتن به يک سؤال امتحان شيمی آنچنان جامع و کامل بوده که توسط پروفسورش در شبکهء جهانی اينترنت پخش شده و دست به دست ميگرده خوندنش سرگرم‌کننده است .

پرسش: آيا جهنم اگزوترم (گرمازا) است يا اندوترم (گرماگير)؟

اکثر دانشجويان برای ارائهء پاسخ خود به قانون بويل-ماريوت متوسل شده بودند که می‌گويد حجم مقدار معينی از هر گاز در دمای ثابت، به طور معکوس با فشاری که بر آن گاز وارد می‌شود متناسب است. يا به عبارت ساده‌تر در يک سيستم بسته، حجم و فشار گازها با هم رابطهء مستقيم دارند.

اما يکی از آنها چنين نوشت:

اول بايد بفهميم که حجم جهنم چگونه در اثر گذشت زمان تغيير می‌کند. برای اين کار احتياج به تعداد ارواحی داريم که به جهنم فرستاده می‌شوند. گمان کنم همه قبول داشته باشيم که يک روح وقتی وارد جهنم شد، آن را دوباره ترک نمی‌کند.
پس روشن است که تعداد ارواحی که جهنم را ترک می‌کنند برابر است با صفر.
برای مشخص کردن تعداد ارواحی که به جهنم فرستاده می‌شوند، نگاهی به انواع و اقسام اديان رايج در جهان می‌کنيم. بعضی از اين اديان می‌گويند اگر کسی از پيروان آنها نباشد، به جهنم می‌رود. از آن جايی که بيشتر از يک مذهب چنين عقيده‌ای را ترويج می‌کند، و هيچکس به بيشتر از يک مذهب باور ندارد، می‌توان استنباط کرد که همهء ارواح به جهنم فرستاده می‌شوند.
با در نظر گرفتن آمار تولد نوزادان و مرگ و مير مردم در جهان متوجه می‌شويم که تعداد ارواح در جهنم مرتب بيشتر می‌شود. حالا می‌توانيم تغيير حجم در جهنم را بررسی کنيم: طبق قانون بويل-ماريوت بايد تحت فشار و دمای ثابت با ورود هر روح به جهنم حجم آن افزايش بيابد. اينجا دو موقعيت ممکن وجود دارد:

۱) اگر جهنم آهسته‌تر از ورود ارواح به آن منبسط شود، دما و فشار به تدريج بالا خواهند رفت تا جهنم منفجر شود.
۲) اگر جهنم سريعتر از ورود ارواح به آن منبسط شود، دما و فشار به تدريج پايين خواهند آمد تا جهنم يخ بزند.

اما راه‌حل نهايی را می‌توان در گفتهء همکلاسی من ترزا يافت که می‌گويد: «مگه جهنم يخ بزنه که با تو ازدواج كنم!» از آن جايی که تا امروز اين افتخار نصيب من نشده است (و احتمالاً هرگز نخواهد شد)، نظريهء شمارهء ۲ اشتباه است: جهنم هرگز يخ نخواهد زد و اگزوترم است.

تنها جوابی که نمرهء کامل را دريافت کرد، همين بود.

 

 

 

چهار مهندس ِ برق، مکانیک، شیمی و کامپیوتر با یک ماشین در حال مسافرت بودن که ماشین خاموش میکنه! و هر چی استارت میزنن روشن نمیشه. میگن آخه یعنی چی شده!
مهندس برقه میگه: احتمالاً مشکل از مدارها و اتصالات و سیم کشی هاست.
مهندس مکانیکه میگه: نه بابا، مشکل از سیستم ِ انتقال ِقدرته، به احتمال زیاد خار ِموشکی ِ گیربکس از بین رفته.
مهندس شیمیه میگه: نه، ایراد از روغن موتوره. سر وقت عوض نشده، اون حالت ِ روان کنندگیشو از دست داده.
در اینجا میبینن مهندس کامپیوتره ساکته و هیچ چی نمیگه. بهش میگن: تو چی میگی؟ مشکل از کجاست؟ چیکارش کنیم درست شه؟
مهندس کامپیوتره یه فکری می کنه و میگه: نمیدونم، ولی بنظرم اگر پیاده شیم، سوار شیم شاید درست شه!

 

 

روزی شرلوک هلمز،به همراه همکارش واتسون به تعطیلات رفته بودند و شب چادر زدند و زیر آن خوابیدند. نیمه های ِ شب شرلوک بیدار شد و آسمان را نگریست. بعد واتسون را بیدار کرد و گفت: "نگاهی به بالا بینداز و به من بگو چه می بینی؟...

" واتسون قدری فکر کرد و گفت:میلیون ها ستاره می بینم.
شرلوک گفت: چه نتیجه ای می گیری؟
واتسون گفت: از لحاظ روحانی نتیجه می گیرم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم. از لحاظ ستاره شناسی نتیجه می گیرم که زهره در برج ِمشتری ست، پس باید اوایل ِتابستان باشد. از لحاظ فیزیکی نتیجه می گیرم که مریخ در محاذات ِ قطب است، پس باید ساعت حدود ِ سه ِنیمه شب باشد .
شرلوک گفت: واتسون! تو چقدر احمقی! نتیجه میگیریم چادر ِ ما را دزدیدند!

 

 

یه مقاله درمورد فضاهای ۵ بعدی میدن به یه فیزیکدان، یک مهندس و یک ریاضیدان. فیزیکدان همون اول مقاله رو میندازه کنار و میگه: بابا ما تو همون بعد چهارم موندیم مهندس بعد از کلی محاسبه نا امید میشه و میگه: فکر کنم محاسباتم اشتباه بودن، به جایی نرسیدم ریاضیدان بعد از خوندن مقاله شروع میکنه به پیپ کشیدن… بهش میکن چی شد؟ میگه من اول فضا رو برای n بعد فرض کردم، بعد n رو برابر ۵ قرار دادم.

 

 

از بقراط میپرسن که فرق ریاضیدان ها با فلاسفه چیه؟ میگه: ریاضی دان ها سعی میکنن هر مسئله ای رو با کمک ریاضی حل کنن، ولی فلاسفه سعی میکنن هر چیز حل شده ای رو به مسئله تبدیل کنن!

 

اشارات علمي در برخي از متون كهن پارسي :
ترانه « دستمال گمشده » یکی از ترانه های فلسفی مي باشد كه در آن به يكي از مسائل عميق فلسفي كه امروزه در فلسفه رياضي نيز داراي كاربرد است، اشاره شده است. اصل ترانه به اين صورت است:
دستمال من زير درخت آلبالو گم شده
سواد داري؟
نچ ... نچ ...
بي سوادي؟
نچ ... نچ ...
پس تو خر مني!
همان طور كه ملاحظه مي كنيد شاعر به صورت نمادين به گم شدن يك دستمال زير درخت آلبالو اشاره مي كند و از شخصي سوال مي كند كه آيا سواد داري؟ وقتي كه شاعر با جواب منفي روبرو مي شود، نقيض سوالِ اولش را مي پرسد، شاعر كه بر اساس قاعده «جمع نقيضين محاله! » انتظار دارد اين بار با پاسخ مثبت روبرو شود، وقتي مجدداً پاسخ منفي مي شنود، عصباني مي شود و آن شخص را خرِ خود در نظر مي گيرد. اين برخورد شاعر نشان مي دهد كه او بر روي مسائل فلسفي تعصب ويژه اي داشته است و ضمناً از مخالفان سرسخت مكتب شهودگرايي در رياضيات بوده هست.

 

شوخی با شیمی فیزیک:

مغز ما اکسيد گشت و سوختيم

بس که شيمی تجزيه آموختيم

هی اسيد و باز دعوا می کنند

خاک عالم بر سر ما می کنند

چون که شيمی با فيزيک همراه شد

چاله گود انرژی چاه شد

اين فرايند مرا بيچاره کرد

تابع موجی مرا آواره کرد

درس ديگر درس شيمی معدنی است

پر ز اسرار عجيب و ديدنی است

هر اتم باشد مثال يک پياز

می زند هی چرخ با آهنگ جاز



شيمي آلی يک درسي حجيم

خواندنش هم مشکلی باشد عظيم

واکنشهايش همی پر رمز و سر

از ديلز- آلدر گرفته تا فيشر

بس که ديدم طيفهايی پر ز پيک

می کند مغزم چو ساعت تیک و تیک


جوهر طبعم بشد اينجا تمام

پس خداحافظ بود ختم کلام




نوشته شده توسط شایان در

و ساعت



.:: Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by kav ::.
.:: Design By :
wWw.loxblog.Com ::.




به ** کاو **خوش آمدید




شایان
















درآمد واقعی , واریز به کارت بانکی شما , با چند کلیک درآمد کسب کنید , درآمد تومان و ریال , درآمد پول از اینترنت , دیدن تبلیغات , درامد کلکیی , کار در خانه ,




»تعداد بازديدها:
»کاربر: Admin

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 43
بازدید هفته : 45
بازدید ماه : 120
بازدید کل : 135585
تعداد مطالب : 157
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1




دریافت کد